س از فرونشستن «غبار بيسوار انتخابات» اكنون شايد بتوان با چشمي گشودهتر به افق فردا چشم دوخت و پرسيد از انتخابات پرهزينه ديروز چه عبرتهايي ميتوان براي زندگي فرداي ايرانيان برگرفت. آنچه در پي ميآيد، انديشههايي است در پاسخ به اين پرسش.
الف. اقليتهايي خوداكثريتپندار
۱. امروز در ايران، گروههاي درگير در سياست همگي در اقليتند. هيچ يك از اين گروهها راي اكثريت را ندارد ولي همه خود را اكثريت ميپندارند.
۲. قواعد رقابت ميان اقليتهاي سياسي (يعني همه نيروهاي رقيب و بديل در ايران امروز) به كلي متفاوت است با قواعد رقابت ميان دو گروه بزرگ يا قواعد رقابت ميان چند گروه اقليت و يك گروه اكثريت.
۳. در بازي اقليتهاي سياسي، هر گروهي كه كمتر اقليتبودگي خود را باور كند و خود را اكثريت بپندارد، بيشتر غافلگير ميشود و سختتر شكست ميخورد.
۴. يكي از معاني اين وضعيت براي حكمراني اين است كه نميتواند تنها متكي به يك پايگاه سياسي حكومت كند وگرنه در موضع اقليت قرار خواهد گرفت. حكمراني اقليت بر اكثريت براي حكومت و براي جامعه، پرهزينه، فرساينده و خودويرانگر خواهد بود.
ب. اكثريت نمايندهاي ندارد
۵. مشاركت انتخاباتي به حداقل رسيده است. درون ساخت سخت قدرت، خواستها و صداهاي متكثر اكثر شهروندان نمايندگي و بازنمايي نميشود.
۶. خط تيره ميان دولت-ملت كه بايد خط وصل باشد، با فقدان نمايندگي و بازنمايي نشدن اكثريت، به خط فصل تبديل شده است. هر چه اين شكاف بيشتر دهان باز كند، احتمال سقوط حكومت و جامعه به هاويه آشوب بيشتر ميشود.
پ. منابع قطبيشدن دولت و ملت
۷. بينمايندگي و بازنمايي نشدن اكثريت، درون ساخت سخت قدرت، فقط حاصل خالصسازي استصوابي نيست؛ اين حلقه اخير زنجيرهاي بلند از روندهاي ناعادلانه است. ديگر حلقههاي اين زنجيره عبارتند از:
- راديكاليسم: گروههاي درون و بيرون حكومت (همگي يا اغلب) راديكالند، يعني موفقيت خود را نهتنها در شكست حريفان، بلكه در حذف آنها ميبينند. همچنين اغلب اين گروهها ميخواهند تغييرات و سياستهاي مطلوب خود را يكجا و ناگهاني و نه تدريجي و با ايجاد توافق دنبال كنند؛
- تحديد و تهديد رسانه و مطبوعات و جريان آزاد اخبار و اطلاعات؛
- تحديد و تهديد ظرفيتهاي انتقادي دانشگاه و مطبوعات و روشنفكران كه بايد در خدمت كشف و حذف مجاري فساد و فقر و خشونت و تبعيض باشند؛
- تحديد و تهديد ظرفيتهاي كارشناسي، تحليلي، علمي، آموزشي و پژوهشي كه بايد برنامههاي متكثر سياسي و اجتماعي را بپرورند و نيروهاي سياسي را درون و بيرون ساخت قدرت تغذيه كنند تا رقابت ميان ايشان صرفا بر سر تصاحب صندليهاي بيشتر و بالاتر نباشد، بلكه جان و مايهاي از جنس برنامه و سياست داشته باشد؛
- به رسميت نشناختن نيروهاي رقيب و بديل و در نتيجه، بيگانه و دشمن پنداشتن آنها و كوشش براي حذف يا اسكات آنها زمين حكمراني را ناهموار كرده است. چنين زمينهاي به فرسايش مدام جامعه و حكومت و نيروهاي سياسي انجاميده، حكمراني پرهزينهتر و جامعه بيگانهتر، نوميدتر و بيقرارتر شده است؛
- چرخه معيوب توزيع و بازتوزيع ارجها و منابع و منافع قدرت: بخشي از جامعه برخوردار از اين ارجها و منابع و منافع و بخشي بزرگتر از آنها محروم مانده و در نتيجه تشكليابي ناممكن و توسعه رانت و تبعيض و فساد روانتر شده است.
ت. اهميت نيروي حد وسط
۸. نيروي حد وسط حاصل همگرايي مجموعهاي از نيروها حول ارزشهاي ميانهروي و آيندهنگري سياسي است. تركيب اين نيروها چنين است:
- بخشهايي از جامعه فاقد نمايندگي و بازنماييناشده و تشكلنايافته؛
- بخشهايي از نيروهاي راديكال رقيب و بديل كه ناكارايي و بيعدالتي ناشي از راديكاليسم را در هر دو قطب دريافتهاند.
۹. اين نيرو در پي دگرگونيهاي ناگهاني نيست.
۱۰. اين نيرو به اقليتبودگي ديگر نيروها واقف است و خود را هم در اقليت ميداند. از اين رو در پي حذف ديگران نيست، بلكه هدفش قطبيتزدايي از فضاي سياسي و روزنهگشايي در سد سكندري است كه راه را بر گفتوگوي انتقادي و تعامل همافزا ميان حاملان منافع و ارزشهاي پايه متكثر و ناسازگار بسته و همه را فرسوده است.
۱۱. از رهگذر قطبيتزدايي و روزنهگشايي، اين نيرو به جاي كوشش براي حذف ديگر اقليتها، در پي كشف و حذف خطاهاي سياسي و سياستي است.
۱۲. اينچنين، اين نيرو بهرغم اراده و عمل همه اقليتهاي واگرا، در پي همگرا كردن دولت و ملت است تا اين شكاف فزاينده بيش از اين جامعه و حكومت را در خود فرو نكشد.